سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 178 ، بازدید دیروز: 993 ، کل بازدیدها: 13205827


صفحه نخست      

اشتباه اول من و تو یک نگاه بود

بدست علیرضا بابایی در دسته محمد حسین بهرامیان تاریخ : 93/3/3 ساعت : 10:58 صبح

آخر راه نامعلوم

 

اشتباه اول من و تو یک نگاه بود

عشق ما از اولین نگاه اشتباه بود

گر چه باورت نمی شود ولی حقیقتی است

اینکه کلبه ی من از غم تو روبراه بود

می دویدم و میان کوچه جار می زدم

های های گریه بود و اشک و درد و آه بود

گاه گریه می شدیم و گاه خنده مثل شوق

این هم از تب همان نگاه گاه گاه بود

جنگ بر سر من و خدا و عشق بود سیب

سیب بی گمان در این میانه بی گناه بود

هر کجای شب که مثل سایه پرسه می زدیم

ردی از عبور سرد آفتاب و ماه بود

آفتاب من تویی و ماه من بگو چرا

با حضور آفتاب، روز من سیاه بود؟

اهل شکوه نیستم وگرنه آنهمه غروب

بر غریبی من و تو بهترین گواه بود

هرچه می دوم به انتهای خود نمی رسم

مانده ام کجا، کجای کار اشتباه بود

 

محمد حسین بهرامیان


با تشکر از سارا

دیگر اشعار : محمد حسین بهرامیان
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

تو آشنای نهان و حقایقم هستی

بدست علیرضا بابایی در دسته مسعود غلامی تاریخ : 93/3/2 ساعت : 7:0 عصر

تو آشنای نهان و حقایقم هستی

 

تو آشنای نهان و حقایقم هستی

تو منطبق به تمام سلایقم هستی

 

میان این همه آدم فقط تو تنهایی

که بر اساس نیاز و علایقم هستی

 

دلیل هستی من را اگر نمی دانی

خودت همان گل سرخ شقایقم هستی

 

اگر مقایسه گردد وجود من با تو

نتیجه این که تو کامل مطابقم هستی

 

خیال روز و شب من همیشه یکسان است

تو در میان زمان و دقایقم هستی

 

همیشه عاشقت هستم اگرچه می دانم

که صد برابر این حس تو عاشقم هستی

 

مسعود غلامی


با تشکر از سارا


دیگر اشعار : مسعود غلامی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

رصد کرده است ماه ازبام سبز کلبه جایت را

بدست علیرضا بابایی در دسته سیدحسین فصیحی تاریخ : 93/3/2 ساعت : 7:0 صبح

رصد کرده است ماه ازبام سبز کلبه جایت را

 

رصد کرده است ماه ازبام سبز کلبه جایت را

ومی پالد میان نقش قالی رد پایت را

 

تمام آسمان امشب برایت در زمین پهن است

بغل کرده است با دستان سبزش روستایت را

 

درآغوش بهار و سبزه داری کلبه ی از گل

و مرغان هوا دارند از بالا هوایت را

 

سحر از اول شب تا خودش دور تو می گردد

نسیم صبح و شبنم می نوازد گونه هایت را

 

نشسته برلب چشمه حصیر عشق می بافی

و در می آورد گنجشکی آنسوتر ادایت را

 

تو آخر سوی در یا می روی همراه ماهی ها

ومی بوسد پیاپی موج دریا جایِ پایت را

 

سیدحسین فصیحی


با تشکر از ساراگل تقدیم شما


دیگر اشعار : سیدحسین فصیحی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

در این خیال پر از انعکاس چشمانت

بدست علیرضا بابایی در دسته تارا روحانی رانکوهی تاریخ : 93/3/1 ساعت : 7:0 عصر


گم شدن در مردم

 

 

در این خیال پر از انعکاس چشمانت   

شبیه عابری ام ناشناس چشمانت  

 

که توی بهت خیابان خسته میلولم  

میان وسعت اندوه خاص چشمانت  

 

بیا و دست مرا توی دستهات بگیر  

ببین که گم شده ام بی حواس چشمانت

 

سپرده ام به قماری که مثل تقدیر است  

تمام زندگی ام را به تاس چشمانت  

 

اجابت همه ی لحظه های دلتنگی است  

عبور عطر جنون ریز یاس چشمانت  

 

شبیه مزرعه ای ناگزیر پاییزم  

بیا که دل بسپارم به داس چشمانت 

 

تارا روحانی رانکوهی


با تشکر از سارا

دیگر اشعار : تارا روحانی رانکوهی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

خوش خبر می آیم ای غم از دلم پرواز کن

بدست علیرضا بابایی در دسته رحیم معینی کرمانشاهی تاریخ : 93/3/1 ساعت : 9:13 صبح

خوش خبر

 

خوش خبر می آیم ای غم از دلم پرواز کن

خرمنی گل را بدامن می کشم ره باز کن

 

روز گارا ز آتش دل بند بندم ، سوختی 

در نی جانم ، نوای تازه ای را ساز کن

 

بر لبم فریادها بود ای هنر پرور زمان

روح خاموش مرا، از نو سخن پرداز کن

 

این قلم در حسب حالم ، سخت سنگین جوهر است

ای سرشک خوش سکوتم ،قصه ای ابراز کن

 

اشک من گل کرده ، ای طاووس خوشرفتار غم

چتر صد رنگت مبارک ، هرچه خواهی ناز کن

 

ای ترانه خوان خوش غوغا ،اگر بانگی زدی

گه گهی هم یاد من با نرگس شیراز کن

 

رحیم معینی کرمانشاهی


با تشکر از سارا


دیگر اشعار : رحیم معینی کرمانشاهی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

پلکهایم سکوت پنجره ای ست که گرفتار وانکردن تست

بدست علیرضا بابایی در دسته سید مهدی نقبایی تاریخ : 93/2/31 ساعت : 7:0 عصر

قطار

 

پلکهایم سکوت پنجره ای ست که گرفتار وانکردن تست

پلک سنگین خواب یک مرداب که شبیه صدا نکردن تست

 

چمدانی ست زندگی که مرا در خودش جا نمی دهد حالا

من که چین و چروک کهنگیم فقط از خوب تا نکردن تست

 

چمدانی که بی مسافر رفت زیر ریل قطار ثانیه ها

آن هم اینجا که مکث تونل مرگ شکل آغوش وا نکردن تست

 

می روی چند کوه و دریا دور، می روی بخشی از خودم بشوی

این رها کردن عادت بد تست که به سبک رها نکردن تست

 

آه ! آموزگار سنگ و سکوت از تو آموختم خودم باشم

گرچه تصویر بهت کوچک من عکس چون و چرا نکردن تست

 

روی تردید شاعری مغرور نتوانستم اعتماد کنم

اینکه حتماً غزل نخواندن من بهتر از اعتنا نکردن تست؟

 

تو همانی که دوست داشت مرا و همینی که دیگر عاشق نیست

تلخ و شیرین شبیه یک معجون قصد من هم سوا نکردن تست

 

سید مهدی نقبایی


دیگر اشعار : سید مهدی نقبایی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

یک عمر مثل اهورا،چشم تو را می پرستم

بدست علیرضا بابایی در دسته شاهرخ شاه علی تاریخ : 93/2/31 ساعت : 12:4 عصر

اشک چشم

 

یک عمر مثل اهورا،چشم تو را می پرستم  

وقتی نگاهم نکردی،در خود چو موجی شکستم

 

چین و چروک غریبی،پیشانیم را گرفته

خم گشته پشتم عزیزم،بر روی زانو نشستم

 

شب تا سحر بیقرارم،بی تو، نه طاقت ندارم

چون کودک بی شکیبی، دل مانده روی دو دستم

 

بی خوابی و گریه ی شب، بعد از تو با من رفیقند

از آن غروب غم آلود، چشمان خود را نبستم

 

مانند یک موج تنها، در آبی بیکرانت

مانند یک قطره ی اشک، در چشمهایت شکستم

 

فردا بهاران که آمد، در کوچه ی خاطراتم

با دامنی از شکوفه، در انتظار تو هستم

 

شاهرخ شاه علی

کتاب: خاطره های بارانی


دیگر اشعار : شاهرخ شاه علی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

سکوت که می آید در دلم دلهره ای به پا میکند

بدست علیرضا بابایی در دسته فاطمه مهدوی تاریخ : 93/2/31 ساعت : 7:0 صبح

من که بی هیچ میمانم

 

سکوت که می آید در دلم دلهره ای به پا میکند

انگار کسی بی صدا نامت را صدا می زند و من

دوباره دلتنگ می شوم

کاش بیشتر صدایت میزدم

کاش بیشتر پاسخم میدادی

کاش بیشتر می گفتی،کاش بیشتر می شنیدم،بیشتر می دیدم، بیشتر دوستت میداشتم

ای کاش بیشترزندگی می کردیم

وکاش و ای کاش و لعنت بر این کاش ها که سکوت را زهر می کند بر دهانم!

و وای بر آن لحظه که خاموشی بر این سکوت همراه شود

دیگر انگار و گویی و ای کاش هیچ

همه توست

خاموشی در دل سکوت خنجر نبودنت را بر دلم می زند و

همه تو را میبینم،همه تورا می شنوم،همه تورامی خوانم

همه تو میشوی!

تو که خودت را در آینه می نگری

تو که به من خیره می شوی

تو که قهوه می نوشی

تو که سلام می کنی

تو که به خواب میروی

نه،به خواب نه،تو که می روی!

تو که تمام می روی و

من که بی هیچ میمانم

از این است که من همه

دلداده سکوتم،عاشق خاموشی،دیوانه هیچ

 

فاطمه مهدوی


با تشکر از ساراگل تقدیم شما

 


دیگر اشعار : فاطمه مهدوی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

شاید همین دیروز بود

بدست علیرضا بابایی در دسته مجید لواف تاریخ : 93/2/30 ساعت : 7:0 عصر

کوچ پرندگان

 

شاید

همین دیروز بود

موهایت را به آیینه دادی

دلتنگی هایم را ببرد

و دیگر

هیچ بادی

خواب درهم پنجره ها را بهم نریزد

 

به چمدان کوچکت فکر می کنم

که حرف های بزرگی داشت

به قطاری که در تو سوار می شود

و کوپه کوپه

مرا دود می کند

 

سرتاسر خانه

یخ زده است!

شما

صدای مرا

از جایی می شنوید

که هیچ نشانه ای از حیات

وجود ندارد

 

شاید

همین فردا

پرنده ها به سمت خانه باز گردند

تو

به سمت خانه

آنقدر قند

در فنجان قهوه ات حل خواهی کرد

که تلخی این همه سال به چشم نیاید

و من

به در فکر می کنم

که آمدن یا رفتنت

برایش

هیچ فرقی نمی کند

 

مجید لواف 


با تشکر از ساراگل تقدیم شما

 


دیگر اشعار : مجید لواف
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

کشوری را فتح اگر کردی اسیران را نکش!

بدست علیرضا بابایی در دسته اصغر عظیمی مهر تاریخ : 93/2/30 ساعت : 2:45 عصر

بچه شیر

 

کشوری را فتح اگر کردی اسیران را نکش  !

ارتش از هم گرچه می پاشی امیران را نکش!

 

جنگلی را گر به آتش می کشی دستت درست!

در میان دشت دیگر بچه شیران را نکش!

 

ما که هرکاری که می گویی برایت می کنیم!

بعد از انجام فرامینت اجیران را نکش!

 

کی کسی کاری به کار گوشه گیران داشته ست؟

خواهشی دارم که لطفاً گوشه گیران را نکش!

 

هرچه می خواهی تو با مغز جوانان می کنی!

دست کم لطفی کن و مِن بعد پیران را نکش!

 

هرچه سر پایین می اندازم نگاهت با من است!

اینچنین با بی حیایی سربزیران را نکش!

 

 

اصغر عظیمی مهر


دیگر اشعار : اصغر عظیمی مهر
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   51   52   53   54   55   >>   >

محبوب کردن